مدتهاست که دیگه تو وبلاگمون نمی نویسی همون جایی که میگفتی خونه عشق ماست اما دیگه کمرنگ شدی و خیلیییی کم تو چندتا مناسبت خاص می نویسی با خودم فکر میکنم شاید دلتنگی هات کمتر شده خب هم جای خوشحالی داره هم.... نمیدونم.....
من هنوززم همون دیوونه تو باقی موندم گاهی این دیوونگی که از شدت دلتگیه دنیا رو زیر و رو میکنه که خبری از تو بگیره همین چند روز پیش یه فیلم کوتاه دیدم که چهره نازنینت رو به اندازه یک ثانیه به صورت اتفاقی و سریع نشون میده نمیدونی چقدر از دیدنت خوشحال شدم همون یه ثانیه هم برای من دنیایی ارزش داره فیلم رو به صورت آهسته میون اشک و گریه هام بارها نگاه کردم آخ نمیدونی چقد دلم لک زده واسه اینه باهات حرف بزم
چندبار قلم بدست گرفتم باز هم شعر بگویم و بنوسم اما نشد حتی اگر بیتی و غزلی هم بنویسم برای کی بخونم که مثل تو عاشق تر بشه و خانوم شاعرم صدام بزنه... چطور از عشق تو یهو شعر به ذهنم بیاد و بلند بلند بخونم و تو باز هم عاشق تر بشی جان جانان
اون شبی که فیلمتو موقع خواب دیدم خوابتو دیدم گاهی در رویاهام می بینمت
میدانی من از تو دور نیستم به اندازه ای که در جستجوی تو هستم عشق جان
گاهی بنویس تا بخوانمت... بنویس آرام قلب ناآرامم....
هنوز هم دوستت دارم.....
....برچسب : نویسنده : kash-nabuodama بازدید : 165